نوروز در بجنورد قدیم

نوروز در بجنورد قدیم

یادداشت- احسان حصاری مقدم، پژوهشگر فرهنگ عامه

از سده‌های پیش تا امروز، حلول بهار نقطه‌ی آغاز زندگی و مبداء سنجش زمان برای آریایی‌ها بوده است که مصادف می‌شد با زایش دوباره‌ی طبیعت و به سبزه نشستن هستیِ به خواب رفته از زمستانی پر برف.

آن هنگام که مادران این سرزمین، در سرمای جانسوز و یخبندان‌های طولانی، شب چلّه را در همراهی با عروس و داماد و نوادگان خود به صبح رسانده و با گذشت مدت زمانی، به اندیشه‌ی برگزاری آیین «آخِر چارشنبه» یا همان چهارشنبه‌سوری می‌افتادند.

سوزاندن کهنه لباس‌ها، لحاف و نمدهای مندرس، جل و افسار غیرقابل استفاده‌ی چارپایان، از جمله لوازمی بودند که در هم‌آغوشی با بوته‌های خشک و کرسی‌های سوخته و شکسته می‌سوختند.

 در هر کوی و محله‌ای، شاخه‌های هرس شده‌ی پاییزی، اصلی‌ترین مواد تشکیل دهنده‌ی برپایی آتش بودند که در سه یا هفت نقطه و به فاصله‌ی هر چند متر، هیزم‌ها زبانه می‌کشیدند.

و کوچک‌ترها، به انتظار پریدن مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها از روی آتش بودند.

با هر بار پریدن، این جمله‌ی به یادگار مانده از نیاکان خود را هم تکرار می‌کردند:

«چِلَّه چِخدِه بُهار گَلدِه،

 دَنَه دَنَه نار گَلدِه....

چله در آمد(رفت)بهار آمد،

 دانه دانه انار آمد...»

از یکی دو روز پیش، گلوله‌های پارچه‌ای را آماده کرده و گاه برای چند ساعتی داخل ظرفی از نفت می‌گذاشتند.

 و با بستن سیم نازک، آن‌ها را به آسمان پرتاب کرده که اگر در این فاصله، یکی از این گلوله‌ها پشت بام همسایگان هم می‌افتاد، به خاطر کوتاه بودن سقف‌های کاهگلی، به سرعت موفق به خاموش کردن آن هم می‌شدند.

از دیگر آیین‌های مربوط به آخرین چهارشنبه‌ی سال، پختن «آش مَستووَه mastovah» و «قابلی» بود که تقریباً همه‌ی خانواده‌ها، شب را با خوردن آن سپری می‌کردند.

همزمان با پریدن بچه‌ها و بزرگ‌‌ترها از روی هیمه‌ی آتش، صدای دل‌انگیز نواخت دایره با انگشتان ظریف یکی از مادر بزرگ‌های محله، شادی و نشاط جستن از روی آتش را دوچندان می‌کرد.

هنوز پشته‌های آتش از نفس نیفتاده بودند که آش مستووَه پخته شده‌ی روی اجاق یکی از همسایگان را به همراه تعدادی کاسه‌ی مسی به کوچه می‌آوردند و بین حاضرین، تقسیم می‌‌گردید.

كوزه‌ی آبی را كه از سال گذشته استفاده می‌كردند، می‌آوردند تا بر اساس باوری سنتی كه بدان اعتقاد داشتند، همه‌ی اعضای خانواده، آب دهان خود همراه با چند عدد نخود، لوبیا، عدس، جو، ماش ، گندم و... را داخل آن انداخته، تا درد و بیماری‌ها از آن خانه رخت بر بندد.

و با انداختن سكه‌ای به داخل آن، پشت بام رفته و كوزه را به پایین رها می‌كردند. 

کسانی هم با شكستن تخم مرغ و یا یك نعلبكی، با دیگران همراه می‌شدند و این آیین كهن و باستانی را گرامی می‌داشتند.

بر اساس باوری قدیمی، بزرگان خانواده به کوچک‌ترها می‌آموختند که در این شب، جز به نیکی سخن بر زبان نیاورند و برای کسانی که پشت در و پنجره‌ها به گوش ایستاده‌اند، آرزوی بهترین‌ها را داشته باشند.

مادربزرگ‌های آن روزگاران، از پخت «سمنو» که با مشارکت همسایه‌ها و گاه خویشاوندان انجام می‌گرفت هنوز کمر راست نکرده بودند، به خانه تکانی می‌پرداختند.

با سفید کردن اجاق خانه و دیوارهای اطراف آن، سپیدی را میهمان اتاق نشیمن می‌کردند.  

خاک فرش و زیلوها را در کوچه می‌تکاندند و برای شستن، آن‌ها را به قنات «صدرآباد» و چشمه‌ی «بش‌قارداش» می‌بردند.

سبزه می‌گذاشتند و به انتظار ورود سال نو نشسته و عبور لحظه‌ها را می‌شمردند.

در آخرین شب سال منتظر می‌شدند تا دخترکان و پسرانی چادر بر سر، آیین «خَلِی خَلتَه» را که سنتی دیرینه بود و با نام

«قاشق زنی» و «ملاقه زنی» معرفی شده به اجرا در آوردند.

با تاریک شدن هوا، چند نوجوان در همراهی با همدیگر، با رفتن به خانه‌ی همسایگان و کوبیدن ملاقه به درهای چوبی، این شعر ترکی را با هم می‌خواندند: 

 «خَلِی خَلِی خلتَمِه بِیْ

دیشی دَکِه کُلتَمِه بِیْ

سَوا گلیَم یِمِرتَمِه بِیْ

(خاله خاله کیسه‌‌ام را بده

کلاهم که در سوراخ است را بده

فردا می‌آیم، تخم‌مرغم را بده)»

هم‌زمان با ترانه‌خوانی کودکان و نوجوان‌ها، صاحب خانه‌ بر آستانه‌ی در ظاهر می‌شد و به هر یک خوراکی‌هایی از قبیل، سنجد، نقل و نبات، توت خشک و... به داخل ملاقه‌شان می‌ریختند و گاه چند شاهی هم به كوچک‌ترین بچه می‌دادند.

در یکی دو شب مانده به پایان سال، خانواده‌هایی که از شب چله به بعد، پسرشان ازدواج کرده است، خود را موظف می‌دانند تا برای عروس، «عَیدلِق» یا همان عیدی را به عنوان هدیه ببرند.

پس از تحویل سال نو یا همان «عَید داخل اُلماق»، باور بسیاری از خانواده‌ها براین بود پدر و مادر و بزرگ فامیل، باید اولین نفری باشند که کوبه‌ی در را به صدا در می‌آورند.

و بعد نوبت عمو، دایی و دیگر افراد بزرگسال از خویشاوندان می‌شد.

این افراد، در لحظه‌ی ورود حتماً تکه‌ای نان و یا فطیر با خود به عنوان برکت هدیه می‌آوردند.

 در صورت مساعد بودن هوا، یکی دو غنچه گل و سبزه‌‌ی کنار جوی آب به نشان سبزی و نشاط و سرزندگی و یا و شکوفه‌ی درختان را به عنوان هدیه با خود می‌بردند.

بعد از این بازدید، به خانه‌ی بزرگ‌ترها و همسایگان می‌رفتند.

خانواده‌های سوگوار هم در اولین صبح نوروز به یاد اعضای خانواده که بعد از اعیاد «فطر، قربان و غدیر» به دیار باقی شتافته‌اند، تا اذان ظهر از میهمان‌ها پذیرایی می‌کنند و پس از پایان مراسم یادبود به دیدار خویشاوندان و همسایگان می‌روند.

تا اواخر دهه‌ی پنجاه که زندگی بسیاری آمیخته با سنت بود، پذیرایی از میهمان‌ها در روزهای نوروز هم تقریباً به سادگی برگزار می‌شد.

اتاقی با نام میهمان‌خانه که سفره‌ی عید بر روی فرش پهن شده بود و تا پیش از آمدن میهمان‌ها، کسی به آن‌جا وارد نمی‌شد.

پس از پذیرایی با چای دورنگ، فطیر، نقل و شیرینی، پدر و یا بزرگ خانواده، با گرفتن قرآن مقابل میهمان‌ها، از آن‌ها می‌خواست تا دسلاف‌(دست‌لاف) را از لابلای ورق‌ها بردارند.

همزمان و با آغاز نوروز، در نقاط مختلف شهرمان بجنورد مردانی دنیا دیده و سپیدموی، در چند نقطه از شهر، سکویی بر پا کرده و با دست بافته‌های بومی این شهر، بارگاهی نمادین می‌ساختند و مردی با عنوان «خان» بر تخت دروغین سلطنت چند روزه‌اش تکیه می‌داد و فرمان می‌راند.

این نمایش فولکلور در بجنورد با نام «خان تُتماق(خان‌گرفتن) یا خان چِخاردماق» و در فرهنگ عامیانه‌ی ایران با نام«خان خان یا خان بازی» و در گستره‌ی ادبیات فارسی با نام «میرنوروزی» و «کوسه‌برنشین» شناخته می‌شود که در این باره از حافظ شیرین سخن، سروده‌ای بدین مضمون به یادگار مانده است: 

«سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی

که بیش از پنج روزی نیست 

حکم میرنوروزی»

به گفته‌ی شهروندان سالخورده و کهن‌سال بجنوردی، آیین خان‌‌چخاردماق تا اوایل دهه‌ی چهل، در چند نقطه از شهر به نمایش عموم گذاشته می‌شد. از جمله:

حوالی چهارراه قیام

چهارراه اول کوچه‌ی اخوان از بازار، 

فلکه‌ی بش‌قارداش یا دروازه قبله(کارگر)،

فلکه‌ی اصلان‌خان(فردوسی)،

کوچه‌ی ینگه قلعه،

پای توپ،

و مقابل اداره‌ی پست و تلگراف در خیابان شاه(شریعتی شمالی)

طی سیزده روزی که از بامدادان تا شامگاه، مراسم میرنوروزی یا «کوسه بر نشین» در این محله‌ها به همت بانویی همشهری با نام «خرّم» در «ایش دَرَخت» به اجرا در می‌آمد، بسیاری از شهروندان پای پیاده و یا با درشکه و دوچرخه، خود را به محل برگزاری نمایش می‌رساندند و تا غروب آفتاب، به تماشای گرفتن کشتی بین جوان‌ها و رقص زنان و مردانی می‌نشستند.

قره‌نی، تار، دایره و قوشمه، از جمله آلات موسیقی دل‌انگیزی بود که گوش‌ها را در فضای آرام شهر، نوازش می‌دادند.

خانِ چند روزه، در حالی که ملتزمین رکابش در کنار او ایستاده بودند، امر به توقف رهگذرانی می‌داد که از کنار حوزه‌ی فرمانروایی‌اش عبور می‌کردند.

همراهی نکردن با عوامل خان، برابر بود با جریمه شدن یا امر به رقصیدن و شادمانی کردن با جمعیت رقصنده که به شکل گروهی در حال دست افشانی و پایکوبی بودند.

اما خانِ چند روزه هرگز از رسیدگی به مشکلات روزمره‌ی شهروندان غفلت نمی‌کرد و برای رفع و رجوع آن‌ها، حکم هم می‌داد.

تا آن جا که «احمد شاملو» در جلد اول کتاب «کوچه»، چنین تصویری را از برگزاری مراسم میرنوروزی در بجنورد ترسیم کرده است:

«بجنوردیان مراسم خان خان را با غرور تمام (نوعی نقد اجتماعی بسیار پیشرفته) می‌شمردند. زیرا خان چند روزه، علی‌الرسم حق داشته است در مسایل اجتماعی قضاوت كند.»

و در ادامه بدین موضوع هم اشاره می‌کند.

«با این همه، در مراسم خان‌خان طعنه‌ای سخت شیرین نهفته است: 

آنجا كه در آخر كار، در پایان مراسم، در گردش روز سیزده فروردین، مردم بجنورد بر خان چند روزه می‌شورند، بر سر او می‌ریزند و كشان كشان، او را به گردشگاه بش‌قارداش (پنج برادران) می‌برند و با سرنگون كردن وی به آبگیر بزرگی كه در آن‌جاست، در واقع برای بازگشت به میان مردم تطهیرش كنند!

به سال 1349 پیرمردی زندگی می‌كرد كه می‌گفتند واپسین خان نوروزی بوده است.

زنده یاد «علامه قزوینی» هم در یادداشت‌هایشان به برگزاری مراسم خان چخاردماق در بهار 1302 اشاره می‌کنند که در بجنورد اتفاق افتاده است.

پی‌نوشت:

- عنوان یکی از آیین‌های به جا مانده از نیاکان در شهر بجنورد برای شب‌های پایانی سال، «عَلفَه کَلفَه» است.

سه شب آخر سال که دو شب اول را به سراغ اموات خود در معصوم‌زاده می‌روند و بر این باور هستند، شب سوم مخصوص زندگان است و باید در خانه بمانند.

 

- دست لاف . [ دَ ] (اِ مرکب ) (یادداشت مرحوم دهخدا). پولی که روز اول ماه یا روز اول سال به کسی دهند و آن را خجسته دانند و به فال نیک گیرند. 

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

احسان حصاری مقدم 

 


دیدگاه‌ها
در حال ثبت دیدگاه...

مخاطب گرامی توجه فرمایید: نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.